به نام خدا
ای لطیفی که گل سرخت چو دید*از لطافت جامه ها را بر درید
ای لطیفه روح اندر هر بدن *ای لطیفه عشق اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی * چون که یک ها محو شد آنک تویی
این من و ما ها بهر آن بر ساختی* تا تو با خود نرد خدمت باختی
تا من و ماها همه یک جان شوند*عاقبت مستغرق جانان شوند
من چه گویم یک رگم هوشیار نیست* شرح آن یاری که او را یار نیست
گر تو می دادی من را پانصد زبان* کردمی شرح تو ای جان جهان
یک زبان من دارم آن هم منکسر *در خجالت از تو ای دانای سر