لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او میقیژ ،و ، او را می طلب
لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او میقیژ ،و ، او را می طلب
دین از دیدگاه نویسنده: حرکت از کثرت به سوی وحدت است و ابزار این حرکت علم اخلاق و هنر است
دانستن زیبایی ها هارمونی ها و تناسب ها علم است
عمل به زیبایی ها هارمونی ها و تناسب ها اخلاق است
عرضه زیبایی ها هارمونی ها و تناسب ها هنر است
و من فکر می کنم باید حرکت کرد به سوی وحدت به سوی خدا
با کسب علم اخلاق هنر
امثال و حكم:
1. آدمي از نوببايد ساخت وز نو عالمي.
2. آدم نترس سر سلامت بگور نمي برد.
3. آدم مال را پيدا مي كند، مال آدم را پيدا نمي كند.
4. آدمي را عقل مي بايد نه زر.
5. آري شتر مست كشد بار گران را (سبكتر برد اشتر مست بار- سعدي)
6. آفتاب در ملكش غروب نمي كند.
7. آفتابه لگن شش دست، شام و نهار هيچ چيز.
8. آمدن به ارادت رفتن به اجازت.
9. درويش و غني بنده اين خاك درند "آنانكه غنيترند محتاجترند" سعدي
10. كساني كه مردان راه حقند خريدار بازار بيرونقند سعدي
11. آنجا رو كه بخوانند نه آنجا كه برانند.
12. آنجا كه بصر نيست چه خوبي و چه زشتي.
13. آنچنان زي كه بميري برهي نه چنان زي كه بميري برهند.
14. آنچه اندر آينه بيند جوان پير اندر خشت بيند پيش از آن.
15. آنچه به خود نپسندي به ديگران مپسند (قانون طلايي)
16. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري.
17. آنچه دلم خواست نه آن شد آنچه خدا خواست همان شد.
18. آنرا كه حساب پاكست از محاسبه چه باك است.
19. آنقدر سمن هست كه ياسمن گم است.
20. آنكس از دزد بترسد كه متاعي دارد.
21. آنكس كه بداند و بداند كه بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند.
22. آن كس كه نكو كرد و بدي ديد كدام است.
23. آنكه عيب تو گفت يار تو اوست وانكه پوشيده داشت مار تو اوست (اوحدي)
24. آه اگر از پس امروز بود فردايي.
25. زليخا مرد از اين حسرت كه يوسف گشت زنداني.
26. چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني.
27. منزل دل نيست جاي صحبت اغيار ديو چو بيرون رود فرشته درآيد.
28. همه با ماست، چه با ما، كه خود مائيم سر تا پا مثل گشته است در عالم كه جوينده است، يابنده
29. چشم باز كردم و غوغاي قيامت ديدم زندگي روز جزائي است كه من مي دانم
30. تو چون خود كني اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اختري را
31. درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را
بد و نیک هر دو ز یزدان بود
لب مرد باید که خندان بود
حکیم فردوسی
و این هم ب یک رداشت :
اگر همه چیز را از جانب خدا بدانیم همیشه شاد هستیم ، چون این شادی است که با وجود ما هارمونی و تناسب دارد.
ز روز گذر کردن اندیشه کن* *پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای میازار کس * *ره رستگاری همین است و بس
فردوسی حکیم
محمد غزالی واعظ مشهور زمان خود پس از یک عمر خطابه و موعظه بر روی منبر می گوید آنچه که می خواستم تمام این سال ها بگویم فردوسی حکیم در این دو بیت شعر به زیبایی گفته است.