ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم | غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم | |
دلِ بیمارْ شد از دست؛ رفیقان مددی! | تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم | |
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت | بازش آرید؛ خدا را! که صفایی بکنیم | |
خشک شد بیخ طرب، راه خرابات کجاست؟ | تا در آن آب و هوا نَشو و نمایی بکنیم | |
مدد از خاطر رندان طلب ای دل! ور نه | کار صعب است، مبادا که خطایی بکنیم | |
سایه طایر کم حوصله کاری نکند | طلب از سایهٔ میمون هُمایی بکنیم | |
دلم از پرده بشد، حافظ خوشگوی کجاست؟ | تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم |